درد همانند خوره وجود مرا فرا گرفته
چهره ام از درد زشت و شوم شده
این درد همیشه با من می ماند
تا آن روز که من با درد یکی شوم
درد دزدی است که نقطه سیاه و پلیدش را در کاغذ سفید شعرهایم پنهان کرده
و من ضحاکی هستم مار به دوش
مارهای من دردند
و خوراکشان مغز گند زده من است
پس آنقدر مغز مرا می خورند تا با درد یکی شوم
دیگران هراسانند از آنکه مبادا مارهای من مغز آنان را بخورد
پس همیشه از من می گریزند
اما خوراکشان تنها مغز گندیده من است
و آنقدر می خورند و می خورند تا من بگندم
بوی تعفن من همه جا را پر میکند
و درد تمام وجودم را فرا می گیرد
تا به یادم آورد که من که بودم
من یک دردم
.........
I AM PAIN
هر گونه کپی برداری از این شعر پیگرد قانونی دارد.

نظرات دیگران: نظر
نمایش فیلم اخراج اخراجیها
بالاخره یه فرصت گیر آوردم که بنویسم...
هر جا هستی سریع بلند شو بیا.فیلم کامل اخراجیها راس ساعت یک... سالن 25B
یا علی
نظرات دیگران: نظر
دهی که در آن نمک میفروختند!
سلام...
هی میگن بنویس، آخه چی بنویسم؟ اصلاً واسه چی بنویسم؟ آهان میگن جایزه میدن! آخ جون جایزه! ولی... آخه کی به ما جایزه میده؟ همش رو میدن به فک فامیلاشون! شایدم بدن به این معاون وزیر که الان اومده بود اینجا داشت یه چیزی مینوشت. اصلاً ولش کن. من واسه دل خودم مینویسم!
اصلاً بگم واسه چی اومدم نمایشگاه؟ نه بابا بیکار نبودم. باور کنین! فقط چون دو شب پیش یه بابایی زنگ زد خونمون و کلی خواهش و تمنا کرد که من بیام اینجا و در مورد این فیلم اخراجیها نظر بدم، منم قبول کردم و الان اینجام! کاش بودین ببینین این آقای اخراجیها که میگن قبلا تو دهشون نمک میفروخته چه کلاسی واسه خودش میذاشت! هی ازین غرفه میرفت تو اون غرفه و واسه خودش شاد میشد. یه عده ای هم که هی دنبالش بودن و ازش فرت و فرت عکس میگرفتند. بنده خدا اون معاون وزیر رو اینقدر تحویل نمیگرفتند. خدا شانس بده! تازه یکی ازین هندفری هایی هست که میچسبونند تو گوششون ازینا هم کرده بود تو گوشش!
خلاصه که امیدوارم قسمتش بشه بیاد با من یه صحبتی بکنه شاید ازین باتلاقی که داره توش گیر میفته نجات پیدا کنه! آمین!
نظرات دیگران: نظر
باران بی کلام
لایه لایه شقایق از شکاف دیوارها رسته اند
غباراز سرک ابر
چهره قایم می کند
بر لای شکاف دیوار
نظرات دیگران: نظر
آمدن .. ماندن.. رفتن..
شنیدم که می گفت میمونیم اما نشنیدم که کی میریم انگار دوست داشتم بمونم انگار یه چیزی اینجا بود که رفتن را برایم سخت می کرد اما وقتی میدیدم همسفرام یکی یکی دارن میرن با رفتن خو می گرفتم از اون موقع دیگه هر مسافری میومد خوشحال نمی شدم فقط می پرسیدم تو می دونی کی باید بریم اما هیچکدوم نمی دونستن و من بیشتر افسوس می خوردم که چرا لحظه ی اومدن به صدا گوش ندادم که کی میرویم غافل از اینکه نمی دانستم برای چه می خواهم بمانم و چرا از رفتن می هراسم اگر هدف از آمدن رفتن بود پس ماندن برای چه بودبه ناگاه به خاطر آوردم که صدا می گفت وقتی که ماندیم آب بردارید و غذا که بی توشه ها در راه می مانند حرفهایم چه زیباست اما انگار هیچ دیواری نیست که حرفهایم بر آن تکیه کنند جز دیوار شک . صدا که بود هیچوقت نفهمیدم اما هر که بود دیری بود که بود که همه مسافران پیر و جوان او را می شناختند جز من چراا؟؟ سالها ماندم انگار فراموش کرده بودم رفتن راحتی فراموش کردم روزی آمده ام انگار که از اول اینجا بودم حتی فراموش کردم توشه بردارم انگار که حرفهای صدا را فراموش کرده بودم و به مسافرانی که حرفهای صدا را می زدند با تعجب نگاه می کردم هر چه که می خواستم انجام می دادم انگار فراموش کرده بودم کتاب قانون ماندن را که صدا برایم فرستاده بود آخه پر از حرفهای رفتن بود و من رفتن را دوست نداشتم گوهری داشتم که صدا برایم فرستاده بود اما نمی دانستم که چقدر ارزش دارد و آن را در برابر لذتی یک روزه فروختم دیگر هیچ نداشتم جز جعبه خالی گوهر و کوله باری خالی که جز یک کتاب در آن نبود از بی همه چیز بودن خوابیدم و در خواب صدا را شنیدم که صدا می گفت آماده شو وقت سفر است فردا می رویم پرسیدم کجا؟ گفت راه دراز است بی توشه ها در راه می مانند مرا می گفت صبح شد و من رفته بودم اما من کی رفته بودم ؟؟اما ترسی مرا فرا گرفت که این را از ذهنم برد یاد حرف صدا افتادم :بی توشه ها در راه می مانند ومن بی توشه بودم اما ناگاه به یاد کتاب افتادم کوله ام را باز کردم کتاب را گشودم و خواندم در آغازش بنام خداوند بخشنده ی مهربان خندیدم و به راه افتادم انگار صدای لبخند صدا را شنیدم و خندیدم
نظرات دیگران: نظر
جوانان ـ اتحاد ملی و انسجام اسلامی
بسم الله الرحمن الرحیم
در بازدید از نمایشگاه جشنواره دیجیتال که با کیفیت بالائی برگزار شده شاهد توانمندی های بسیار هستیم.
رجاء واثق دارم جوانان پرشور ایران اسلامی در سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی در محیط دیجیتال عظمت اسلام عزیز و فرهنگ غنی اسلامی را به جهانیان معرفی خواهند نمود. اگر واقعیت اسلام بر جهانیان ارائه شود شاهد مصداق ورایت الناس یدخلون فی دین الله افواجاخواهیم بود. والسلام علی من اتبع الهدا. عبدالمجید ریاضی دبیر شورای عالی فناوری اطلاعات کشور
نظرات دیگران: نظر
روزای طلایی
روزای خیلی طلائی یادته ؟
روز ترس از جدائی یادته ؟
موهای شونه نکرده یادته ؟
چشمک از پشتِ یه پرده یادته ؟
روز تمرینِ اشاره یادته ؟
شبِ چیدنِ ستاره یادته ؟
شعرای کتاب درسی یادته ؟
یادته گفتی می ترسی یادته ؟
عکسمون تو قاب عکس و یادته ؟
بله’بدون مکث و یادته ؟
دستمون تودستِ هم بود یادته ؟
غصه هامون کمِ کم بود یادته ؟
چشم نازت مال من بود یادته ؟
دیدن من قدغن بود یادته ؟
رویاهای آسمونی یادته ؟
قول دادی پیشم بمونی یادته ؟
روزای بی غم و غصه یادته ؟
ببینم اول قصه یادته ؟
دسِ گرمت تو زمستون یادته ؟
شونه’من زیر بارون یادته ؟
واسه’خنده اجازه یادته ؟
اونا که می گفتی رازه یادته ؟
گل سرخا رو نچیدیم یادته ؟
یه روزی همو ندیدیم یادته ؟
دساتو می خوام بگیرم یادته ؟
راستی تو، بی تو می میرم یادته ؟
پیش هم بودیم نذاشتن یادته ؟
اونا ما رو دوس نداشتن یادته ؟
چیزی خواستیم از خدامون یادته ؟
مستجاب نشد دعامون یادته
نظرات دیگران: نظر
اخراجی دوم
دنیارو با همه خوب و بدش منم میخوام
نظرات دیگران: نظر
در کلاس روزگار
در کلاس روزگار، درس های گونه گونه هست
درس دست یافتن به آب و نان
درس زیستن کنار این و آن
درکنار این معلمان و درس ها
در کنار نمره های صفر و نمره های بیست
یک معلم دگر نیز؛
در کلاس هست و در کلاس نیست....
نام اوست: مرگ
و آنچه درس می دهد،
زندگی است....
نظرات دیگران: نظر
اخراجی
نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های موجود در هم نوشت
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
دوره ارزانیست !!!
[عناوین آرشیوشده]