سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دعای پدر مادر مرده زنده می کنه

 

قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری

 

سر کلاس درس  یکی از دوستان همگی را به ساندیس و کیک مهمان کرد ، استاد آقای دکتر ... از اوپرسید مناسبت چیست ؟ گفت بهبودی مریضی مادرم ، استاد منقلب شد و او را از تکریم  به مادرش ستود و از خاطرات مرگ خود در اثر تصادف به همراه دو فرزند و همسرش که حدود چهار سال پیش اتفاق افتاده بود و داستان مردن و زنده شدنش به دعای مادر و پدر صحبت کرد .

بله او حضرت ملک الموت را ملاقات کرده بود و می گفت در مدتی که من مرده بودم همه اتفاقاتی که اطرافم می افتاد را می دیدم دیدم همسرم و فرزندم آسیب شدیدی دیدند و یکی از فرزندانم فوت کرد ولی در آن عالم ملکوتی هیچ نگران و ناراحت نشدم وقتی جمال زیبا و نورانی حضرت عزرائیل را ملاقات نمودم دستم را به سوی او دراز کردم و خوشحال بودم و اصلا ترس برایم معنی نداشت ، او به من گفت نه آقا الان موقع رفتن شما نیست در این لحظه بود که روح به بدنم برگشت خیلی سنگین بود یکباره درد تمام بدنم را فرا گرفت از این به بعد بود که برای همسر و فرزندم نگران شدم و مجددا وارد این دنیا شدم در مدتی که در این حالت بودم تمام زندگیم بصورت کامل حتی با جزئیاتی که در زنده بودنم به آن توجه نداشتم مثل یک فیلم از ذهنم عبور میکرد .

او از دعای پدر و مادرش صحبت میکرد و سفارش می کرد به آنها نیکی کنید حتی اگر به تظاهر و علاقه قلبی باشد

استاد میگفت در این تصادف تمامی استخوانهای جمجمه و بدنم شکسته شده بود مقداری از مغز و یکی از چشمانم از کاسه سر خارج شده بود و تمامی دستگاه های پزشکی مرگ من را نمایش می داد . تا مدت زمان زیادی بعد از مرخص شدنم از بیمارستان چشمانم بینایی نداشت و وقتی که بینایی خود را بدست آوردم و به بیمارستان رفتم همه چیز برایم آشنا بود ، بیمارستان و کادر پزشکی همه را بدون چشم سر دیده بودم ، بعد از آن خیلی عوض شدم و تصمیم گرفتم از تمامی لحظات زنده بودنم در کمک و خدمت رسانی به پدر و مادر، مردم و تلاش در کسب علم  استفاده کنم حالا فهمیدم که باید بیشتر کار کنم و کمتر بخوابم.

 

 



نظرات دیگران: نظر
بازم گلی به جمال حسن ...

سلام

بازدید از نمایشگاه رسانه های دیجیتالی و عضویت در سایت

www. hamnevesht.ir

روز جمعه 28/2/86 از نمایشگاه رسانه های دیجیتالی که در نمایشگاه بین المللی برگزار می شد شرکت کردیم ، بهونه ما برای شرکت در این نمایشگاه دیدن دوستای حسن آقا بود . حسن آقای نظری مدیر وبلاگ www.aznoor.parsiblog با نام یه امل مدرنیسم نشده دانشجوی ترم آخر رشته عمران دانشگاه شیراز و عاشق اهل بیت بود که اواخر سال 85 به دیار باقی شتافت . بعد از ارتحال حسن آقا دوستان اعم از دانشگاهی ، هیئتی ، محلی ، فامیل و غیره بیشتر با نوشته هاش آشنا شدن و  چون می خواستن راهش رو ادامه بدن بیشتر اونها رفتن و یه وبلاگی تاسیس کردن .

 آره این حسن آقا تو زنده بودنش هم روی همه تاثیر گذار بود، بعد از وفاتش هم همینطور . اون به خوبی در زمان حیاتش وظیفه اش را عمل کرد برای همین برای ما هنوز زنده است

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

یه نکته جالب اینکه بعضی از دوستای اون دوستای بعد از وفاتش هستند و یا کسانی هستند که نه اون رو دیدن و نه صدای اون رو شنیدن بلکه فقط نوشته هاشو خوندن یه چیز عجیب اینکه وقتی تو وبلاگش وارد میشی که یه کامنت بگذاری اونچنان ارتباطی بین اون با مخاطب ایجاد میشه که متنی که می نویسی با متنی که اول اومده بودی بگذاری تغییر عمده ای پیدا می کنه دوست دارم  شما  هم به وبلاگ اون خدا بیامرزه سربزنید و بعد از خوندن

صلوات و فاتحه

 راجع به صحت این نوشته نظر بدید



نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های موجود در هم نوشت

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
دوره ارزانیست !!!
[عناوین آرشیوشده]