سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فلانی خیلی با کلاس است

«فلانی خیلی با کلاس است»؛ «فلانی دهاتی است»؛ «فلانی خیلی ضایع حرف می زند یا فلانی خیلی ضایع می پوشد.» واقعیت این است که ما روزانه بسیاری را با این معیارها می سنجیم و در حقیقت ترازوی ذهنی ما بسیاری از آدم ها را با این وزنه ها می سنجد؛ در میان ذهنیت مشترک بسیاری از افراد جامعه موازین و معیارهایی است که آدم ها برای اعتبار گرفتن و ارزشمند شدن از این فیلترها می گذرند. در گذرگاه تکامل فرهنگ، بسیاری از شاخصه ها از همین منظر نگریسته شدند و پیش روی و پس روی مفاهیم فرهنگی نیز از این کانال عبور می کند.
دست افشانی بر مفاهیمی که مقصود نهایی عنصر جامعه را بیان می کند، کاری است که نیاز به دیدی جامع و کلیت نگر دارد.
راستی چرا تیپ ها و منظرهای فیزیکی در نهایت، خروجی شخصیت افراد می باشد. چرا انسانی با این شمایل و با این رویکردهای اجتماعی و با این سطح از رفتارها و آداب اجتماعی، گران بها محسوب می شود و دیگری خیر؛ مُدها و تیپ ها در حقیقت تب های زودگذری هستند، که در مدتی نه چندان طولانی از جامعه رخت بر می بندند و ماحصل این مدها آدم هایی هستند، که در بازار مصرفی غوطه می خورند. رنگ هایی که به زودی شأنیت پیدا می کند و شما برای پوشاک و دیگر لوازم آن ها را استفاده می کنید، نتیجه ی یک اجماع عقلانی نیستند؛ بلکه تنها حاصل تفکر خلاقانه یا غیر خلاقانه ی طراحان این مُدها هستند که در بازار داد و ستد در فرآیند عرضه و تقاضا به جامعه اذن دخول می یابند. در حقیقت منظور نگارنده آن است که در زمانی که مارک ها و علایم تجاری سلطنت و پادشاهی ذهنی خود را در میان توده های وسیع مردم تثبیت می کنند، یعنی در واقع تفکر عام به این جهت سوق پیدا می کند که فلان انسان با این تیپ و پوشش و گفتار و کردار واجد منظور شدن در افرادِ (باکلاس) است و دیگری با عدم رعایت این گونه مسایل (بی کلاس) است. آلامد بودن پدیده ی شنیع و ناپسندی نیست، اما زمانی که خروجی های شخصیتی با این عینک نگریسته می شود، خوی انسانی در زیر سایه ی سنگین علامت سوال قرار می گیرد. آیا انسانیت تصوری ست که با انکار شاخصه های ظاهری متزلزل می شود؟ آیا کلید واژه های نهایی رسیدن به کنه وجودی فرد مذکور اعتباری ست که مدها و مارک ها به وی می دهند؟
با این رویکرد، شکاف های اجتماعی و طبقاتی تعمیق می شوند و عده ای در میانه ی گود قرار می گیرند و عده ای بیرون از گود؛ رستگاری فکری در غوطه خوردن در لباس های مارک دار می شود و انحطاط در ساده پوشی؛ گاهی مسأله از این نیز بالاتر می روند و ما به افرادی برچسب (بی فرهنگ) را می زنیم؛ مفهومی که اصولاً در علوم اجتماعی و مفاهیم فرهنگی مصداق عینی ندارد. هر انسانی در روند جامعه پذیر شدن ملبس به فرهنگی می شود، که محیط و مناسبت های خونی و خانوادگی آن را به وی تحمیل کرده است، البته این روند تحول پذیر است و فردیت انسان می تواند در ذهنیت های فرهنگی تحول ایجاد کند و فرهنگِ نیش و نوش و زخم زبان زدن به آن هایی که چون ما نیستند، ناشی از فرهنگی سرمایه دارانه است که فرد خود را در بالای شاخصه های فرهنگی می بیند و دیگران را در قعر این شاخصه ها؛ اگر قرار باشد عدالت اجتماعی نمودِ مشخصی در روابط اجتماعی داشته باشد، در نزدن برچسب هایی است که بی مهابا به این و آن می زنیم و پیروزمندانه به سطح بالای فرهنگ خود افتخار می کنیم.



نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های موجود در هم نوشت

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
دوره ارزانیست !!!
[عناوین آرشیوشده]