حیف که نشد بیدار بمانم
تمام پاییز را
تا شیطان لای تاریکی موهایم
فلوت نزند دیگر
و سلولهایم راضی بمانند
از طعم خیس بدنم
------------------------------------------
نگاهم ترک برداشته
سرم
دستهایم
دهانم
----------------------------
وقت خداحافظی
پدر داشت تنهاییاش را می شست درغروب کوچک حوض
مادر به دلواپسی حیاط می آویخت گیسوان مضطربش را
و صدای زرد کلاغ سایه انداخته بود رو تسبیح بی بی
----------------------------------
حالا من دارم نذر می کنم برای دلم
تنها قسمت سالم مغزم را
تا نرود جنازه ام از حافظهی محیط
به تنهایی اتاقم
که پرتم نکند خدا از کابوس ملکوت
به رویای ...
اتاقم
--------------------------------------
حالا من دارم قدیمی می شوم
کهنه و زبر
با این غبار روی صورت
حتی اگر همین چند لحظه پیش
از خواب داغ یک انفجار پریده باشم
تمام تنم غرق غروب باشد
و غروب روی تنم
بوی پلکهای جبرئیل بدهد
----------------------
حالا دیگر
آرام
آرام
صدای طولانی خاک است
که می شنوم
و چشمهایم
میان لختههای خدا
به تکه های یک فلوت شکسته
باز
مانده است.
با آرزوی سلامتی برای تمام مریضان
نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های موجود در هم نوشت
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
دوره ارزانیست !!!
[عناوین آرشیوشده]