سفارش تبلیغ
صبا ویژن
موضوع آزاد

دیروز بابا و مامان اومدن  سرخاکت ..


می گفتن قبرت خیس بود انگار یکی قبل از اونا پیشت بود ..


تو که تو این شهر غریبی کسی تو را نمی شناسه ... حتما یکی اشتباهی اومده ...


خیلی جالبه نه ..مامان گفت  تازه برات گل و خرما هم آورده بود ..


طرف کارش خیلی درست بوده ...


گفتم سنگ قبرت رو عوض کنیم ... این یکی که همه چیزش رفته هیچی معلوم نیست ..


راستش بعضی موقع ها خودم شک می کنم این قبر تو باشه ...


می دونی وقتی شک می کنم از کجا مطمئن می شم ...


از همسایه بغلیت ... اسمش تو ذهنمه هنوز آخه اونم  مثل تو خفه شد مرد ....


 


ولش کن اصلا چرا من اینارا دارم بهت می گم خودت حتما می دونی کی بوده که به سر قبرت اومده ....


اومدم اینو بهت بگم فردا شب بابائینا می خوان برام برن خواستگاری ...


آره می دونم ... تو را خدا اخم نکن ...


 ولی خب باید یکی بالاسر کوچولومون باشه ...


 به خدا نفسم بریده .. نیستی ببینی وروجک چه آتیش پاره ای شده ...


وای یادم رفت بگم امسال اسمشو پیش دبستانی نوشتم .. پدر سوخته خیلی حالیشه ...


بین خودمون بمونه ازمن و تو هم الآن  بیشتر  حالیشه ...


ببین منو یه وقت نفرین نکنی ها .. به خدا چاره ای نداشتم دیگه تو که 4 ساله از پیشمون رفتی ... نیستی سختی های منو ببینی ... دختره هم خیلی خوبه ... به تو نمی رسه ولی ...


 بیوست بیچاره شوهر قبلیش ولش کرد رفت به امون خدا ...


دنیا را می بینی .. تو را از من می گیرن ، اونوقت یکی ، یکی را میندازه دور ...


 


                                                         اووووووووفــــــــــــ ...


وای دیرم شد  .. باید برم این آتیش پاره را از مدرسه بیارم خونه ...


بازم میام پیشت ... برام دعا کن ... راستی یه چیز یادم رفت ...


 


 


هنوزم خیلی دوست دارم ...


 


 


http://yasin1361.persianblog.com 

 



نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های موجود در هم نوشت

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
دوره ارزانیست !!!
[عناوین آرشیوشده]