درد

درد

درد همانند خوره وجود مرا فرا گرفته

چهره ام از درد زشت و شوم شده

این درد همیشه با من می ماند

تا آن روز که من با درد یکی شوم

درد دزدی است که نقطه سیاه و پلیدش را در کاغذ سفید شعرهایم پنهان کرده

و من ضحاکی هستم مار به دوش

مارهای من دردند

و خوراکشان مغز گند زده من است

پس آنقدر مغز مرا می خورند تا با درد یکی شوم

دیگران هراسانند از آنکه مبادا مارهای من مغز آنان را بخورد

پس همیشه از من می گریزند

اما خوراکشان تنها مغز گندیده من است

و آنقدر می خورند و می خورند تا من بگندم

بوی تعفن من همه جا را پر میکند

و درد تمام وجودم را فرا می گیرد

تا به یادم آورد که من که بودم

من یک دردم

.........                                             

    I AM PAIN

هر گونه کپی برداری از این شعر پیگرد قانونی دارد.

 



نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های موجود در هم نوشت

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
دوره ارزانیست !!!
[عناوین آرشیوشده]